علی کوچولو توی خواب دید که یک فرشته از آسمان پایین اومد. فرشته براش یه "نهال" آورده بود. فرشته به علی کوچولو گفت: این مال توئه. بیا و بکارش! فرشته بعد از اینکه اینو گفت، رفت. علی کوچولو، آسمونو نگاه کرد ولی فرشته رو ندید! اما یک هواپیمای کوچولو رو دید که روی ابر ها دود می کرد و می رفت. او نهال رو برد کنار باغچه ، تا اونو بکاره. یهو صدای درزدن اومد! علی کوچولو دوید و دررو باز کرد. احمد و رضا اومده بودن. اونم با بیل و آب پاش! علی کوچولو با تعجب پرسید: از کجا فهمیدین که من میخوام نهال بکارم!! احمد و رضا خندیدن و گفتن: فرشته به ما گفت که بیایم و به تو کمک کنیم. سه تایی دست به کار شدن. احمد یه چاله توی باغچه ک...